با اينكه يك سال بود همديگه رو نديده بوديم ولي تا رفتم تو شناخت،قيافش خيلي شكسته شده بود انگار بيشتر از چند سال پيرتر شده بود.تا نشونش دادم گفت ديگه كار قبول نميكنيم اما چون شما از دوستان هستين باشه! خيلي كارش درست بود ،هميشه هم سرش شلوغ بود...ميگفت مي خواد به خاطر پسرش تغيير شغل بده، پسرش ليسانس داشت ، اما بيكار! مي خواستن با هم يه كار جديد شروع كنند ، اونم اين آدمي كه واقعا كارش درست بود و نونش تو روغن !
من كه واقعا متاسف شدم!!