جوابيه

 

مدتي كه انتقادات وارد به به وبلاگ زياد شده يكي ميگه همش گله ست..يكي ميگه غرغرو...بعضي ها ميگن چرا كوتاه مي نويسي...شبيه دفتر خاطراته...چرا اپ ديت نمي كني؟نمي دونم چند روزيه خيلي گزفتارم امتحانات ميان ترم و پروژه هاو.درس و مشق همه يه طرف يه چند تا كارم برام پيش اومده كه كل وقتمو گرفته . به هر حال زندگي مزش به همين گرفتاري هاس ..

مهمون خارجي ها هم كه تو راه اند..اسم وبلاگ هم كه عوض شد..بيشتر دوست داشتم يه جمله باشه تا يكي دو كلمه كليشه اي.. بازم شايد تغييراتي بدم شايد به اين خاطر ه كه با تغييرات سازگارم از نظرات هم تشكر ميكنم بعضي از نظرات واقعا چاره سازند مخصوصا اون نظراتي كه در مورد نوشته داده مي شن .. بعضي ها هم كه تا تو وبلاگشون نظر ندي نظر نمي دناصلا مهم نيست.بعضي ها هم كه ميان سر مي زن و نظر نمي دن بازم مهم نيست  اما اگه كسي نظر شو بگه خوشحالم ميشم و دلگرم.

اينم يه پست طولاني تا كسي ديگه نگه چرا كوتاه مي نويسي اگه وقت كنم بعدا عكس هم ميزارم سعي ميكنم خاطره و درد دل و گله هم نباشه ..ديگه.. پروژه مديريت هم كه هنوز هيچ غلطي نكردم اصلا نمي دونم موضوعش چيه؟كل شهر مشهد رو هم بگردي و گشتم ..نمي توني يه تايپ  تكثيري پيدا كني كه از ورد 2007 پرينت بگيره.

امتحان رياضي هم كه يه مدل جديد بود حتي يك سوال هم درست ننوشتم با اون وضعيت...

به هر حال اسم وبلاگ هم از "چشم شيدا" به "چشم اگر پيش رود مي بيند" تغيير يافت.

ديگه.. شرمنده كه زياد شد اگه حوصله نداشتين نخونين.يه چيز ديگه هم بگم و تموم .. اينكه تو دانشگاه هم به هيچ دردي نمي خورم جز جزوه به اين و اون دادن.

تعويض نام وبلاگ

 راستش من از اسم وبلاگم از همون اول هم خوشم نمي يومد ولي...

الان مي خوام عنوان وبلاگ رو عوض كنم اگه كسي نظري داره بگه خوشحال ميشم.

بله

كم بود يكي ديگه هم داره اضافه ميشه!

توفيق درس خوندن هم داره از دست ميره..

فاصله!

 

 دارم فاصله مي گيرم يا مي گيرند!

خبری در راه است..

 فکر می کنم خودمو برای تحولی بزرگ باید آماده کنم... شایدهم درستش این باشه که این بار با تغییر بیگانه باشم.

گله ای نیست!

 اين همه زحمت. اين همه فعاليت اخرش هم هيچي به هيچي... بار اولم نيست  هميشه اينجوري بوده تا حالا نشده كه  زحمتي رو كه انتظار مزد براش مي كشم نتيجه بده.. من نمي دونم اين ضرب المثل ها رو واسه چي ساختن... " نابرده رنج گنج ميسر نمي شود" و... هيچ وقت جواب نداده...

اما" تو نيكي  كن و در دجله انداز         كه ايزد در بيابانت دهد باز"  يه كمي فرق مي كنه..  سعي مي كنم  به مصرع دومش فك نكنم.

اين كارا رو مي كنن كه حالت از همه به هم مي خوره..

باز هم كم توقع تر از هميشه ادامه مي دم.. چاره اي نيست.

کچل

 

احساس می کنم سلولهای مغزیم داره نابود می شه!

انگار

 

گویا اوضاع کمی بهتر شده!