هم يه يادي از سهراب
مانده تا برف زمين آب شود.
مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر .
ناتمام است درخت .
زير برف است تمناي شنا كردن كاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوك از افق درك حيات .
مانده تا سيني ما پر شود از صحبت سنبوسه و عيد .
در هواي كه نه افزايش يك ساقه طنيني دارد
و نه آواز پري مي رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام .
مانده تا مرغ سر چينه هذياني اسفند صدا بردارد .
پس چه بايد بكنم
من كه در لخت ترين موسم بي چهچه سال
تشنه زمزمه ام ؟
مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر .
ناتمام است درخت .
زير برف است تمناي شنا كردن كاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوك از افق درك حيات .
مانده تا سيني ما پر شود از صحبت سنبوسه و عيد .
در هواي كه نه افزايش يك ساقه طنيني دارد
و نه آواز پري مي رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام .
مانده تا مرغ سر چينه هذياني اسفند صدا بردارد .
پس چه بايد بكنم
من كه در لخت ترين موسم بي چهچه سال
تشنه زمزمه ام ؟
+ نوشته شده در 2008/1/30 ساعت 13:21 توسط علی
|